اي که در تو من آواره نخواهم بود در کنار تو پريشاني و غربت و بيگانگي را از ياد خواهم برد نمي داني که چه نيازي به گم شدن دارم،به نيست شدن دارم...دوست دارم در پيچ و خم هاي دشت هاي ناپيداي تو گم شوم...در قلب صحراهاي خيال انگيز تو محو شوم،درد هاي کهنم را در زير آسمان تو به فرياد سر دهم...از درونم بيرون ريزم..عقده هاي بي رحم گريه را که حلقومم در چنگالهايشان اسير است و به خفقانم آورده است
سلام
ما افتخار مي كنيم شما رالينك كنيم